بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
Muslih al-Dīn bin Abdallāh Shīrāzī better known as Saadi Shīrāzī (1210–1292), in one of the poems from his collection the Rose Garden or Gulistan, tried to remind us on what it means to be human. This particular section of the poem became rather popular recently and is known as Bani Adam:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
The translation with my limited abilities is as follows:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
The children of Adam are like the parts of one anotherکه در آفرینش ز یک گوهرند
Sharing their essence and origin in creation
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
When one part is fated to be in painدگر عضوها را نماند قرار
How can the other parts be at ease?
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
If the tribulations of others leave you unperturbedنشاید که نامت نهند آدمی
Perhaps you are not fit to be known as a human
There is an excellent recital here:
No comments:
Post a Comment